سیده تکتم حسینی

من دلم را داده ام در این هیاهوها به تو

ای سلام گرم خورشید از فراسوها به تو
شب پناه آورده با انبوه شب بوها به تو

بغض خود را ابرها پیش تو خالی می کنند
از غم صیاد می گویند آهوها به تو

ای ضریحت عشق! از هر لذتی شیرین تر است
لحظه ای که می رسد دست النگوها به تو

چون کبوتر دست برمی داشتند از رسم کوچ
فکر می کردند اگر روزی پرستوها به تو

نسخه ی درماندگان است آب سقاخانه ات
ای که دارد بستگی تأثیر داروها به تو

نغمه ی نقاره یک سو، یک طرف هو هوی باد
من دلم را داده ام در این هیاهوها به تو

قاقاسم صرافان


بهشت لطف کریمان بها نمی خواهد

مریض آمده اما شفا نمی خواهد
قسم به جان شما جز شما نمی خواهد
 
برای پیش تو بودن بهانه‌ ای کافی‌ست
بهشت لطف کریمان بها نمی خواهد
 
دلیل ناله‌ ی ما یک نگاه محبوب است
وگرنه درد غلامان دوا نمی خواهد
 
فقیر آمدم و دلشکسته پرسیدم:
مگر که شاه خراسان گدا نمی خواهد؟.
 

همین قدر که غباری بر آستان باشد

رواست حاجت عاشق، دعا نمی خواهد
 
ببین به گوشه‌ ی صحنت پناه آوردم
مگر کبوتر آواره جا نمی خواهد؟
 
تو آشنای خدایی، کدام رهگذری
در این جهان غریب آشنا نمی خواهد؟
 
نگفته است، حیا کرده شاعرت آقا
نگفته است، نه اینکه عبا نمی خواهد

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها